جدول جو
جدول جو

معنی نقش زدن - جستجوی لغت در جدول جو

نقش زدن(غِ / غَ تَ)
نقش نوشتن. (آنندراج). رقم زدن. نگاشتن. نگاریدن. نوشتن:
هرکه به درگاه تو سجده برد روز حشر
آیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین.
خاقانی.
سه فرهنگ نامه زفرخ دبیر
به مشک سیه نقش زد بر حریر.
نظامی.
نه هرکو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذروی طرفه می گیرم که چالاک است شاهینم.
حافظ (از آنندراج).
، داو بردن. (غیاث اللغات از مصطلحات الشعرا). ظفر یافتن بر چیزی. (آنندراج) :
هرکسی در روز قتلم بوسه زد بر دست تو
از سر جان من گذشتم نقش را یاران زدند.
خالص (از آنندراج).
، رل بازی کردن. (یادداشت مؤلف). نقش انگیختن. صورت سازی کردن. حیله کردن:
خرقۀ زهد و جام می گرچه نه درخور همند
این همه نقش می زنم از جهت رضای تو.
حافظ.
، اجرا کردن. نواختن:
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جائی دارد.
حافظ.
- نقش بر یخ زدن، کار بی حاصل و بیهوده کردن:
نقش وفا بر سر یخ می زنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نقش زدن
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
نقش زدن((~. زَ دَ))
حیله کردن، رل بازی کردن
تصویری از نقش زدن
تصویر نقش زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ بَ اَ تَ)
غر و لند کردن
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ ضُ مَ رَ تَ)
نق نق کردن. غرغر زدن. رجوع به نق نق شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ/ رِ بَ تَ)
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خاقانی.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
مولوی.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام.
صائب (آنندراج).
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران.
؟
، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
لغت نامه دهخدا
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
نیش خود را وارد کردن: (مار او را نیش زد)، کنایه توهین آمیز گفتن زخم زبان زدن: (حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند مگر زخم زبان و نیشهایی که زنش باز میزد)
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
((زَ دَ))
گزیدن، کنایه از زخم زبان زدن، طعنه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
يعضّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
Nip, Sting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pincer, piquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
捏 , 刺
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
چمٹی سے پکڑنا , ڈنک مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
หยิก , ต่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
mencubit, menyengat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
לנקוף , לעקוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
つねる , 刺す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
çimdiklemek, sokmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
kubinya, kuuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
꼬집다 , 찌르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
চিমটি কাটা , হুল ফোটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
चिमटी लेना , डंक मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
zwicken, stechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
knijpen, steken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
щипати , жалити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
щипать , жалить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
szczypać, żądlić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pellizcar, picar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
beliscar, picar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pizzicare, pungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی